بي پا و بي سر

ساخت وبلاگ
بار سفر بسته بود يكي از ملال آورترين باورهايم... هر قدمي كه بر ميداشت صدها چيز عوض ميشد درون من... 

رفت و جاي خالي اش را تو پر كردي با آغوش مهربان و پاكت... 

دلم ميخاد برگردم كمي به لحظه هاي تلخ گذشته و براي خودم از امروز بگويم... از امروزي كه با تو ميگذرد... و چ خوش ميگذرد...براي آن روح آزرده از امروز ميگفتم تا شايد كمي دست بجنباند و زودتر خودش را به اينجا برساند

تو هماني كه بر سر و پاي من معامله ميكني و من تماشا ميكنم... بفروش هر چه مانده از من و بخر هر چه از تو مانده در دست اين و آن... من معني تو را مابين نمازهاي دوزخين دانستم و تو مرا از آخرين نمازهاي قضاي باقي مانده پدربزرگ به سنگلاخ عرفان كشاندي . 

حالا راست گفتي يا دروغ فرقي ندارد... من آمده ام با تو اين راه را

خلیج-sologulf...
ما را در سایت خلیج-sologulf دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sologulf8 بازدید : 151 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 2:19