زمستان چه زود از راه میرسد
ناگهان میبینی روزها کوتاه شده اند. کوتاه به اندازه یک نماز شکسته خواندن .
زمستان اگر آدمی تنها باشد حتما دلش میگیرد.دلش تنگ میشود برای آن حس خوبی که دوست میداشت همیشگی باشد.
اما دل کندن همیشه از یک جا شروع می شود. از یک روز به بعد باید لطف کودکی را رها کنی و در همان دوران کودکی رهایش کنی و به سمت عشق جوانی بروی.
از یک روز به بعد میفهمی همه چیز عوض شده و تو حواست نبوده و نفهمیدی.
از یک روز به بعد تو هم شروع به تغییر میکنی.
از چه روزی ؟ معلوم نیست. فقط یک روز صبح بیدار می شوی و میفهمی این همان روز است.
زمستان را تنها نگذرانیم. تنهایی مشغول دنیا نشویم که وقت بهار می بینیم درخت همه گل داده و ما هنوز با خاطرات برف و باران بازی میکنیم.
یکدفعه می بینی بجای زندگی ، ریسمانی از شعر بافته ای و سر آخر باید خودت را با آن ریسمان خلاص کنی.
و یادمان باشد که فرصت برای نیکی کردن کم است، اگر از دست برود برای همیشه مدیون خواهیم بود.
برچسب : نویسنده : 3sologulf8 بازدید : 192