ماهی مرکب جهنمی

ساخت وبلاگ

جایی مابین عمق آب، درست در همان آخرین نقطه ای که خط نور خورشید به آنجا می رسد ، غوطه ور مانده... سنگینی آب قلبش را می فشارد. در زیردست، آدمهای در حال غرق شدن مثل   ماهی   انگلر با چشمان براق جذابشان او را به غرق شدن می خوانند. می خواهند او را به عمق سیاه ببرند. به جایی که خورشید زورش نمی رسد آنجا را روشن کند. نورهای آن پایین ، جرقه های خودخواهی است.

گفتم: دنبال آدمهای در حال غرق شدن نرو...

گفت: نیرویی مرا می برد که من خودم را به آن سپرده ام.

گفتم: در جهان ما دو نیرو هست. یکی خیر ، یکی شر... تشخیص بده... بعد همراهش شو...

گفت: ...

گفتم: من را ببین... من در سراسر این دریا شناورم... من قطره های آبم. من محیط زندگی ماهی   مرکب     جهنمی   ام. من در من شناورم. من در من غرق نمی شوم... من در من اسیر نمی شوم.

آنهایی که این بالایند یا آنهایی که غرق شده اند... همه شان هضم در روح من اند. من دنبالشان نمی روم... من دلم برایشان می سوزد که غرق شده اند. من نوازششان می کنم. من آرامشان می کنم که حالا اگر کسی نیست که نجاتشان دهد، حداقل این پایین از یاد نرفته اند. حداقل این پایین با همه بدی هایشان بخشیده می شوند و در من زندگی می کنند. من می گذارم زندگی کنند اما نمی گذارم زندگی ام را بگیرند... نمی گذارم وجودم را در تاریکی خودشان اسیر کنند.

تو هم رها شو... وجودت را بجای چنگال آنها، به آبی دریا بسپار...بگذار همه خوبی ها و بدی ها درونت زندگی کنند... بگذار مثل همه ویروس های بدخیمی که درون سلول های ما زندگی میکنند، اینها هم درون روح ما زندگی کنند. به بزرگی یک انسان باش... نه به کوچکی نوباوه سلولی که زورش به ویروس ها نمی رسد.

بگذار از روح ما تغذیه کنند. بگذار بزرگی مان را ذره ذره تمام کنند... اما کوچک نشو... اما برای زنده ماندن مثل آنها چنگ به این دنیا نزن... بجای غوطه ور شدن، بجای مبهوت حجم آب شدن... دریا شو...

گفت: ...

گفتم: برو وسط شلوغ ترین نقطه شهر... بایست...سرت را بالا کن...در آسمان شهری که دریا ندارد، ساحل را ببین... از عمق آبی که درونش ایستاده ای، یا بسوی ساحل شنا کن... یا خودت دریا شو... دریای آدمهای بی دریا شو...دریای ماهی های روی شن افتاده شو...

خلیج-sologulf...
ما را در سایت خلیج-sologulf دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3sologulf8 بازدید : 188 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 8:36